۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

بررسی چهار بحران در نظریه های روابط بین الملل (Part Two)

فصل 2
در این فصل از مقاله می کوشیم با شرح و ارزیابی چهار دیدگاه درباره بحران و ادعاهای علمی مطرح شده در نظریه روابط بین الملل به فهم بهتری از ساختار آن برسیم.

1. بحران واقع گرایی :
بحران اول را می توان بحران در پارادایم مسلط روابط بین الملل یعنی رئالیسم[1] سیاسی نامید. تصور این بحران با ظهور مکتب "وابستگی متقابل" آغاز گشت. این مکتب در اوایل دهه ی 70 چنین استدلال می کرد که پارادایم دولت – محور رئالیسم دیگر نمی تواند پیچیدگی های روزافزون نظام بین الملل را توضیح دهد و این رو باید پارادایم جدیدی را جایگزین آن نمود. واقع گرایان ضمن اقرار به بعضی انتقادات وارده از سوی پارادایم جدید، سعی نمودند با اخذ برخی مفاهیم و روشها از دیگر بینش ها و پارادایمها، به بازسازی و اصلاح رئالیسم بپردازند.
البته این محققان مفاهیم عمده رئالیستی همچون؛ قدرت، منافع ملی، هرج و مرج (آنارشی) و دولت را به عنوان بازیگر برتر روابط بین الملل حفظ نمودند.

2. بحران اثبات گرایی :
دومین بحران مربوط به مناظره میان – پارادایمی است که در واقع همان بحران اثبات گرایی می باشد. مطابق این برداشت از بحران، رشته روابط بین الملل تحت تاثیر امواج انتقاد از اثبات گرایی که در مباحث معرفت شناسی و علوم اجتماعی گسترش یافته، قرار گرفته است. این بحران باعث باز شدن درهای رشته روابط بین الملل برروی رهیافت ها و مباحث جدید گردیده، در نتیجه امکان پیشرفت در امر پژوهش به وجود آمد.

3. بحران هژمونی :
سومین بحران، بحران هژمونی در نظریه روابط بین الملل است. مفهوم هژمونی تحت تاثیر «گرامشی» و «وبر» به معنای ایجاد و باز تولید یک نظم خاص می باشد. بدین ترتیب، منظوراز بحران هژمونی همان بحران در نظم سرمایه داری جهانی یا بحران در الگوی صنعتی شدن سرمایه داران می باشد. همچنین بحران یاد شده، بحران در گفتمان عمده سرمایه داری درباره صنعتی شدن است، طرفداران این دیدگاه مدعی هستند که هر گفتمان نظری درون یک نظم مسلط (هژمونیک) ظهور می نماید. بنابراین براساس این بینش از بحران، سئوال اساسی در رشته روابط بین الملل مربوط به تأثیری است که بحران نظم هژمونیک موجود برروی پارادایم رئالیسم به عنوان نظریه مسلط روابط بین الملل گذاشته است.

4. بحران مدرنیسم :
بینش چهارم، بحران در رشته روابط بین الملل را به عنوان جلوه ای از بحران عمومی مدرنیسم تصور می نماید. مسئله عمده در اینجا مربوط به بحران در فهم مدرنیسم از پدیده های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و ظهور پسامدرنیسم می باشد. پسامدرنیسم قصد دارد راههای جدید اجتماعی، علمی و فلسفی برای درک بهتر از تحولات جدید روابط بین الملل ارائه نماید. طرفداران این بینش وظیفه خود را شالوده شکنی (نظریه انتقادی) نظریه های مسلط روابط بین الملل از طریق ارتباط دادن آنها با مدرنیسم می دانند. هدف عمده طرفداران این بینش، ایجاد یک فهم پسامدرنیستی از روابط بین الملل است.
1. در فلسفه سیاسی رئالیست ها امور و روابط بین المللی را بر حسب منافع ملی و قدرت مورد توجه قرار می دهند و اعتقاد دارند که عمل سیاسی باید براساس شناخت واقع بینانه از شرایط بین المللی باشد.
تهیه و تدوین : حسین ابراهیم نیا دانشجوی علوم سیاسی

هیچ نظری موجود نیست: